مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

تعبیر رویای صادقه در غسالخانه

خاطرات مدیوم ها

تعبیر رویای صادقه در غسالخانه

منبع: رکنا

  ساعت کاری تمام شد، مثل همیشه آماده رفتن به خانه شدیم و باز مثل روزهای دیگر در راه بازگشت به جسدهایی که در آن روز دیده بودم فکر می‌کردم. آن شب چون خیلی خسته بودم زود به خواب رفتم و خواب عجیبی دیدم. خانمی را که برای شست‌وشو به غسالخانه آورده بودند، زنده بود و دست و پایش را با زنجیر بسته بودند و روی سنگ گذاشتنش و شروع به شستن کردند، فقط انگار جای سیلی و ضربه روی صورتش بود، در خواب خیلی منقلب شدم.

  ادامه مطلب ...

خاطرات مدیومها - بازگشت اعمال

خاطرات مدیوم ها

بازگشت اعمال


Image result for ‫پرتاب بومرنگ‬‎

فرامرز ملاحسین طهرانی

 خاطره آقای م. ر

با سلام خدمت شما که با وبلاگ پرمحتوایتان خدمات بزرگی به معنویت جامعه و بخصوص علاقمندان به دانش روحی می کنید. مطلبی که برایتان نوشته ام امیدوارم درصورت ظرفیت انتشار، درس آموزنده ای باشد برای جوانانی که هنوز سایه پدر و مادر بر سرشان است و قدر آنان را بیش از پیش بدانند. 

من در حال حاضر 65 سالن سن دارم. سه فرزند دارم که دو دختر و یک پسر هستند. یک دخترم ازدواج کرده  و یک پسر و یک دخترم در خانه هستند. آنها به هیچ عنوان احترام مرا نگه نمی دارند و دائما به دنبال بهانه برای ایراد گرفتن از نحوه غذا خوردن و خوابیدن و حتی امور شخصی ازقبیل حمام رفتن و نظافت شخصی من دارند. خب من به علت پیری و قدری ضعف بدنی شاید نتوانم تا حدودی تمیز و امروزی باشم و یا به علت عدم تحرک و فرزی که مخصوص جوانان است شاید نتوانم به چالاکی فرزندانم حرکت داشته باشم و یا شاید هنگام غذا خوردن دهانم صدا بدهد، اما همین موضوعات جزیی باعث دلخوری و متلک گفتن آنها به من می شود و به هر بهانه ای مرا مورد شماتت و پرخاش قرار می دهند. 

 

ادامه مطلب ...

نشان به آن نشان که...

خاطرات مدیومها


نشان به آن نشان که ...


Image result for ‫فرشتگان نگهبان‬‎

فرامرز ملاحسین طهرانی

هفته قبل خاطره ای از یکی از خوانندگان محترم به دستم رسید که تصمیم گرفتم آن را برای علاقمندان به علوم روحی انتشار دهم. متن این نامه را که از طرف خانم ف.ش ارسال گردیده است را با هم می خوانیم. البته نام هایی که در این خاطره می خوانید بخاطر حفظ حقوق معنوی مستعار است.

***

من دختری 24 ساله هستم که وقتی دو سالم بود پدر عزیزم را بر اثر سانحه ای از دست دادم. من به جز سایه و هاله ای محو  از  خاطرات گذشته های بسیار دور، چیز دیگری از پدرم به یاد ندارم، اما عکس او را بر روی دیوار اتاقم نصب کرده و روزی نیست که با نگاه کردن به آن عکس آه نکشم. پدر زیبایی که در اوج جوانی، من و مادرم را ترک کرد و به دیدار معبود خویش شتافت. پدرم در هنگام رحلت از دنیای مادی 27 ساله و بسیار جوان بود. مادرم می گوید که او و پدرم سه سال قبل از اینکه از دنیا برود با هم ازدواج کرده  و همدیگر را عاشقانه دوست می داشتند. همیشه مادرم از تکیه کلام پدرم که عادتش بود می گفت «نشون به اون نشون که ...» یاد می کرد. مثلا وقتی پدرم می خواست  حرف خودش را به کرسی بنشاند می گفت؛ نشون به او نشون که مثلا فلان کار رو کردم یا آن روز فلان اتفاقی افتاد. و این تکیه کلام پدر هنوز بعد از این همه سال که از مرگ او می گذشت جزئی از تکیه کلام مادرم بوده و هست.

  ادامه مطلب ...

فرجام باشکوه

خاطرات مدیومها / قسمت یازدهم

فرجام باشکوه


Image result for ‫بهشت‬‎

فرامرز ملاحسین تهرانی

خاطره ای از خانم ع.ش

چند روز قبل ایمیلی به دستم رسید که مناسب دانستم که شما نیز آن را مطالعه کنید. لازم به ذکر است که برخی از دوستان به من پیام می دهند که چرا بخش خاطرات مدیومها جدیدا کمرنگ شده است. باید به عرض این دوستان و سایرین برسانم که باید حتما یک مطلبی که مناسب برای گذاشتن در وبلاگ باشد مورد استفاده قرار گیرد. اگر مطلبی به دستم نرسد خب طبیعی است که چیزی برای ارائه به شما عزیزان در دست نیست. 

و اما چند روز قبل ایمیلی به دستم رسید از خانمی که برادر جوانش را از دست داده بودند که عین مطلب ارسالی ایشان را با هم مطالعه می کنیم.


 

ادامه مطلب ...

خاطرات مدیوم ها / قسمت هفتم

خاطرات مدیوم ها / قسمت هفتم


بحر معنوی



Image result for ‫قایقی در دریا‬‎

خاطره ای از خانم ف.شمس اللهی

دو روز پیش ایمیلی از طرف یکی از علاقمندان علوم روحی به دستم رسید که مناسب دانستم این ایمیل را در قالب خاطرات مدیومها برایتان انتشار دهم. این نامه الکترونیکی که درباره کتاب خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا... می باشد، برگرفته از یک رویا از طرف این خانم محترم می باشد که از من خواسته بودند که تعبیرش کنم ، اما ازآنجاکه من تعبیر خواب نمی کنم فقط متن این خاطره را تقدیمتان می گردد:

.

.

 

ادامه مطلب ...

تشنگی یک روح/خاطرات مدیومها(1)

بنام خدا

خاطرات مدیومها (1)


تشنگی یک روح


Image result for ‫آب‬‎

فرامرز ملاحسین تهرانی


تصمیم دارم به مرور، خاطرات جالبی را که برخی از مدیومها و خوانندگان عزیز برایم ارسال می کنند را تحت عنوان خاطرات مدیومها انتشار دهم. البته اگر مدیومی خواستار عدم درج نامش باشد ما نیز نام ایشان را درج نخواهیم کرد. پس منتظر ارسال خاطرات شما عزیزان هستیم.

در میان پیامهایی که مدتی قبل برایم ارسال شده بود یکی از پیامها اختصاص به خانمی داشت که ادعا میکرد یک مدیوم شنوا است. (یعنی این که گهگاه صداهایی از عالم غیب و ازجمله ارواح را می شنود) ایشان برایم نوشته بود که مدتی است قبل از آنکه به خواب کامل برود (حالتی شبیه خواب و بیداری) صدای کودکی خردسال را می شنود که پیوسته تقاضای آب می کند و مدام میگوید «مادر من تشنه ام». ایشان در ادامه نوشته بودند که من خیلی کنجکاو شدم که بدانم این کودک کیست و اصلا این صداها واقعیت دارد یا آنکه محصول فکر و خیالات وی است.  وی ادامه داده که: تا آنکه در یک بعدازظهری که من قصد داشتم کمی استراحت کنم باز هم صدای این کودک را مثلا از فاصله سه چهار متری شنیدم که تقاضای آب می کرد. این خانم از من پرسیده بود که آیا می توانم منشا این صدا را پیدا کنم.

  ادامه مطلب ...