پاسخ به سئوالات/12
قسمت دوازدهم
فرامرز ملاحسین تهرانی
سوال اول: از خانم زهرا نوری
در رابطه با جلسات احضار ارواح جناب رهبر زاده سوال داشتم به چه طریقی می شود این هماهنگی را ایجاد کرد ممنون میشم سوال منو جواب بدین.
پاسخ: ایشان اصلا چه در گذشته و چه در زمان حال کلاسهای تماس یا احضار ارواح نداشتند. بلکه در همان سال ها کلاسهای علوم روحی را دایر کرده بودند که به صورت تئوریک به مباحث این علم برای شاگردانشان میپرداختند. اما در حال حاضر هم به علت بالا رفتن سن شان، دیگر کلاسهای علوم روحی هم ندارند و درواقع بازنشسته شده اند و شاید کلاسهای آموزشی خصوصی برای اطباء جهت آموزش انرژی درمانی داشته باشند. اما شما می توانید برای تشکیل چنین جلساتی توسط شاگردان ایشان، با مراجعه به صفحه اول مثنوی ارواح از شرایط و الزامات تشکیل چنین جلساتی آگاه شوید.
ادامه مطلب ...ارتباط با ضمیر ناخودآگاه
دکتر محمدجواد حریری
بنام خدا
پاسخ به سوالات
قسمت یازدهم
فرامرز ملاحسین تهرانی
سوال اول: ازخانم فرزانه
با تشکر از شما که به خوبی جواب سوالات ما را میدهید. استاد من صداهای را که قبلا به شما گفته بودم، در محیطهای ساکت بوده یا نیمه شب بوده به هر حال چه کتابهایی برای تقویت قدرتهای مدیومی بهمون پیشنهاد میفرمایید.
پاسخ: تمام کتابهای استاد رهبرزاده و کتاب این حقیر بنام شناخت روح و تقویت قدرتهای مدیومی مناسب هستند. اما کتابهای استاد رهبرزاده را از دست ندهید. برای خرید و دانلود این کتابها به سایت copykon.ir مراجعه فرمایید و با سرچ اسم استاد کتابهای ایشان را ببینید.
ادامه مطلب ...بخشی دیگر از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
در محضر حکیم عمر خیام نیشابوری
فرامرز ملاحسین تهرانی
وقت ملاقات شد، خنده کنان می روم
تن به چه کار آیدم، با دل و جان می روم
می روم و می روم، بی سروپا می روم
در حرم قدسی اش، رقص کنان می روم
قامت خشکیده ام در خس و خاشاک و خاک
بار دگر سبز شد، سرو چمان می روم
ریشه ام از فقر سوخت، بال و پرم باز شد
گوهر خود یافتم، همچو شهان می روم
ناله ام از خاکدان رفت به گوش فلک
از بغل خاکیان، نعره زنان می روم
نیست کسی یاورم، جز دل خوش باورم
بار زمین می نهم، جامه دران می روم
در دل دشت و کویر، در هوس گُلشنم
فصل بهارم شده، غنچه کنان می روم
رحمتِ «ناجی» روان گشته ز هفت آسمان
در یکی از شبهای گرم تیرماه، حال خوشی به من دست داد. تصمیم گرفتم یک پیاده روی شبانه در خیابانهای نزدیک خانه ام داشته باشم. ساعت 10 شب بود و من قدم زنان راهی بیرون از منزل شدم. کوچه ها تقریبا خلوت شده بود و زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی در خانه هایشان بودند. خانه هایی که هر کدام حکایتگر سرگذشتی از ارواحی بود که در کالبد جسمانی و بنابر ضرورت و جبر آفرینش چند صباحی به شکل قراردادی با نسبت خانوادگی در زیر یک سقف مشغول ادامه حیات تکاملی خویش بودند.
ادامه مطلب ...بنام خدا
خاطرات مدیومها/ قسمت چهارم
بی صورتی
من از صورت خود گذشتم خدا
که از هرچه غیر از تو گردم جدا
غمی من ندارم به دل از بلا
به بی صورتی درد من شد دوا
این خاطره ازطرف خانمی با نام مستعار مرجان برایم ارسال شده بود که با کمی ویرایش به حضورتان تقدیم می کنم.
حدود دوازده سال پیش با مردی که دارای موقعیت مالی خوب و وجاهت مورد قبول برای یک دختر دم بختی چون من که همیشه آرزو داشتم با مردی که چنین شرایطی را داشته باشد یعنی هم ظاهر و تیپ عالی و هم دستش به دهانش برسد، پیوند زناشویی بستم. البته من نیز اگر تعریف از خودم نباشد ، دختری زیبارو و دارای خانواده ای با تمکن مالی مناسب بودم و همه این شرایط باعث شد تا چنین جوانی هم مرا بعنوان یک همسر ایده آل پذیرا باشد. اگر چه معیارهای من برای انتخاب همسر، معیارهایی ظاهری و مادی بود، و همسرم نیز مردی بود که شاید به خاطر ظاهر و قیافه ام مجذوب من شده بود، اما از همان ابتدای زندگی متوجه شدم که ایشان مردی خانواده دوست است، و مرا واقعا دوست دارد و همواره احترام مرا در خانه و بیرون از خانه و در نزد اقوام و دوستانم حفظ می کرد و من هم متقابلا علاوه بر علاقه قلبی که به او داشتم، نسبت به حفظ آداب خانه و همسرداری در دلم وی را تحسین می کردم.
ادامه مطلب ...
بنام خدا
آموزش خودهیپنوتیزم
همانطور که درگیر مطالعه سایتهای گوناگون بودم، به مقاله ای آموزشی درباره ریلکسیشن یا همان خودهیپنوتیزم برخوردم که مناسب دانستم برای علاقمندان این حوزه، آن را بازنشر دهم.
تعلق و وابستگی به جسمانیت وعادت کردن به آن ، دلیل بسیاری از مشکلات روحی یا حتی از دست دادن لذتهای بی نهایتی است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است …لذا اولین مرحله و گام در رسیدن به عالم آرامش و در واقع رسیدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است .
مراحل یازده گانه:
رازهای آن سو ی مرگ
دولورس کنن
پاسخ به سوالات
قسمت نهم
سوال اول: از آقای آرش
آیا این درست هست که در جزیره ها تجمع ارواح بیشتر هست؟من خودم سالها جزیره ی کیش زندگی می کردم و چندیدن بار تجربه حضور نیروهای عجیب رو داشتم که در یک مورد به شدت خشن هم بودند که بعدا فهمیدم که بسیاری از ساکنان جزیره تجربه های مشابه دارند و ارواح رو دیدند و یا حس می کنند. بعدا از فردی شنیدم که مناطقی که با آب احاظه شدند توان سفر روح رو کاهش میدن.
پاسخ: معمولا اینگونه اعتقادات بخاطر آن فضای رمزآلود و دنج و ساکتی است که مکانهایی مثل جزایر و مناطق پرت و دورافتاده و متروکه در خود دارند وگرنه نیروهای ناشناخته با طول موج های متفاوت و غایب از دید و رویت همگان، در تمامی مناطق کره زمین حضور داشته و تاثیرات آنها برای عده ای از مردمان که دارای قدرت مدیومی بالاتری نسبت به سایرین هستند، قابل درک و در پاره ای از موارد مشهود میباشد.
ادامه مطلب ...پاسخ به سوالات
قسمت هشتم
سوال اول از: ناشناس
از شما تقاضایی داشتم که اگر اجابت کنید و از آن نتیجه بگیرم تا زمان حیاتم در این دنیا دعاگوی شما خواهم بود. گرچه صحبت از زندگی شخصی ام برای من دردناک است اما از آنجا که در پاسخ به پرسش خانم سالومه گفته بودید "سوالی اگر دارید حتما پاسخ خواهم داد" تصمیم گرفتم مشکلم را با شما در میان بگذارم ولی قبل از آن می خواهم از یک طرف، از موافقت شما برای کمک به حل این مسئله اطمینان حاصل کنم و در وهله بعد بدانم که آیا شما می توانید درمورد وضعیت آتی یک مورد بغرنج و راه حل قطعی آن در زندگی یک شخص از ارواح پرسش کرده و کمک بگیرید. ضمناً، لطفاً از انتشار علنی این نامه و احیاناً نامه های دیگر در سایت جلوگیری کنید تا ملعبه ای نباشد در دست نااهلان.
ادامه مطلب ...بخشی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
در معیت رسولان مرگ
فرامرز ملاحسین تهرانی
باز هم احساسی شبیه به کشش به سمت عقب و دور شدن از آگاهی محیطی به من دست داد و متوجه شدم که انگار در محیطی به وسعت بزرگترین دشت و صحرای خلقت، یکه و تنها درحال گذر هستم. اما صداهای فراوانی که پیرامونم بود نشانه ای از حضور هزاران و شاید صدهاهزار روحی بود که در حال گذر از این منطقه اثیری یا ذهنی بودند. همینکه به فکر روح همراه خویش افتادم، ایشان را در کنار خود دیدم. با حضور ایشان دیگر خودم را در فضای بیکران کائنات و طبقات روح تنها نمی دیدم. ایشان تکیه گاهی مطمئن برای من بود. دوشادوش یکدیگر در فضای نیمه تاریک و نیمه روشن آن جهان یا طبقه ای که هیچ چیزی در آن دیده نمی شد و همه جا را خلائی به وسعت تمامی هستی پر کرده بود، پرواز کرده و در خیال و تصورات خویش، خود را قادر به خلق صحنه ها و پدیده هایی می دیدیم که فعلا لزومی برای عملی کردن آنها نبود. زیرا همین حال و همین پرواز برایمان الهام بخش و نیروزا بود.
ادامه مطلب ...